جدول جو
جدول جو

معنی تنگ نظری - جستجوی لغت در جدول جو

تنگ نظری(تَ نَ ظَ)
خردک نگرشنی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کوته بینی. بخل. رجوع به مادۀ قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تنگ نظری
اندک بینی، کوته بینی
متضاد: بلندنظری، حسادت، نظرتنگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ نَ ظَ)
خردک نگرش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نظرتنگ. بخیل. کوته نظر:
اشکم که به هر تنگ نظر، گرم نجوشم
آهم که به هر سردنفس، یار نباشم.
صائب (از آنندراج).
رجوع به مادۀ بعد و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
امساک و کم خرجی. (ناظم الاطباء). کنایه از سخت گیری. (آنندراج) : اقتار، حظلان، تنگ گیری در نفقه بر اهل و عیال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز تنگ گیری چرخ خسیس نزدیک است
که در گلوی هما صائب استخوان ماند.
صائب (از آنندراج).
، بخل و بخالت. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ظَ)
دلتنگی و ساده لوحی و بدبختی. (از ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ظَ)
مرادف تنک ظرف به کاف تازی. (آنندراج) :
دیدن لعل لبش خاموش می سازد مرا
تنگ ظرفم، رنگ می مدهوش می سازد مرا.
صائب (از آنندراج).
ز چشم تنگ ظرف خود به چشمت برنمی آیم
چسان گرداب گیرد بحر را در حلقۀ دامی.
بیدل (از آنندراج).
و حق آنست که در این هر دو بیت محمول بر حقیقت است. (آنندراج) ، پریشان و دلتنگ و ساده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک ظرف و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کند نظری
تصویر کند نظری
کند بصری کند چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
بخیل، تنگ چشم، خسیس، دون، کم همت، کوته بین، کوته نظر، ممسک، نظرتنگ
متضاد: بلندنظر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باریک نظر، دید باریک، محدودبین
دیکشنری اردو به فارسی